«سیاه‌چاله» در امتداد «شادروان» است

این سریال قصه زندگی مردی به نام جمشید را به تصویر می‌کشد که در شصت سالگی درگیر بیکاری و اجاره‌نشینی است. او در شرایطی که به اجبار، راهی خانه پدری در خارج از شهر شده، از ماجرایی مطلع می‌شود که می‌تواند مسیر زندگی او و خانواده‌اش را عوض کند

مریم یادگاری : تا کنون چند قسمت از سریال «سیاه‌چاله» به کارگردانی حسین نمازی منتشر شده و با استقبال همراه بوده است، سریالی که بیش از هر چیز دیگر یادآور ساخته قبلی این کارگردان است.

سریال سیاه‌چاله به کارگردانی حسین نمازی توسط فیلم‌نت منتشر شد. این سریال قصه زندگی مردی به نام جمشید را به تصویر می‌کشد که در شصت سالگی درگیر بیکاری و اجاره‌نشینی است. او در شرایطی که به اجبار، راهی خانه پدری در خارج از شهر شده، از ماجرایی مطلع می‌شود که می‌تواند مسیر زندگی او و خانواده‌اش را عوض کند.

هر چند بر اساس تنها یک قسمت نمی‌توان به قضاوتی قطعی در مورد یک مجموعه دست یافت، اما یکی از نکاتی که در اولین قسمت «سیاه‌چاله» خودنمایی کرد، شباهت‌هایی بود که میان این قسمت و فیلم «شادروان»، دیگر ساخته حسین نمازی، به چشم می‌خورد. فیلم «شادروان» با بازی بازیگرانی چون سینا مهراد، گلاره عباسی، نازنین بیاتی، رؤیا تیموریان و بهرنگ علوی، دومین فیلم بلند سینمایی نمازی بود که نوروز ۱۴۰۱ به‌طور عمومی اکران و به یکی از آثار نسبتاً موفق سال گذشته تبدیل شد.

اتفاقی که در همان دقایق ابتدایی برای پدر خانواده رخ می‌دهد، تمرکز روی لوکیشن بیمارستان در این دقایق، تاکید بر بحث میراث، فضاسازی محل زندگی شخصیت‌های کلیدی و حتی برخی از تیپ‌سازی‌های شخصیتی از جمله شباهت‌هایی است که می‌توان میان «شادروان» و «سیاه‌چاله» پیدا کرد. این نکته را فعلاً نه می‌توان نقطه قوت «سیاه‌چاله» دانست و نه نقطه ضعف اثر. باید منتظر ماند و دید که نمازی و همکارانش در قسمت‌های بعد قرار است ماجرا را چگونه پیش ببرند و آیا می‌توانند چیزی به الگو و ایده‌های اصلی «شادروان» اضافه کنند یا نه.

طبیعتاً قسمت اول «سیاه‌چاله» بیشتر به معرفی شخصیت‌ها، موقعیت و گره اصلی دراماتیک اختصاص دارد. انتظار می‌رود از قسمت دوم پیشروی داستان با سرعت مناسبی ادامه پیدا کند. آن‌چه به‌عنوان نکات مثبت افتتاحیه «سیاه‌چاله» می‌توان گفت، یکی این است که در انتهای این قسمت می‌توانیم شخصیت‌ها را از هم تفکیک کرده و درک اولیه‌ای از روحیات و درونیات هر کدام داشته باشیم و دیگری این‌که این قسمت (باز هم مثل «شادروان») پر از میزانسن‌های شلوغی است که نمازی با موفقیت از پس کار برآمده است.

اما نکته نگران‌کننده به جنس تیپ‌سازی کار برمی‌گردد. درست است که، با توجه به ماهیت اثر، نزدیک شدن کاراکترها به تیپ‌های عمومی و ساده قابل انتظار است اما حتی تا اواخر قسمت اول هم هنوز کنشی از شخصیت‌ها ندیده‌ایم که ذره‌ای رنگ و بُعد به آنها ببخشید به‌طوری که می‌توانیم اکثر شخصیت‌های کلیدی را با عناوین ساده‌ای همچون «مرد ساده‌دل»، «جوان بی‌عار»، «داماد پول‌پرست» و «زن دلداده بی‌فکر» معرفی کنیم.

با چند تیپ ساده نمی‌توان یک داستان را (آن هم در سریالی که نیاز به حداقل ۱۰ ساعت داستان دارد) به‌شکل مناسبی پیش برد. مسلماً انتظار این است که رویکرد سازندگان «سیاه‌چاله» نسبت به شخصیت‌ها در قسمت‌های بعدی تغییر کرده و پیچیده‌تر شود. آن‌چه ما را امیدوار می‌کند این است که پایان‌بندی قسمت اول، امکان را برای این پیشروی فراهم می‌کند. در بهترین حالت، فرصت برای خلق کشمکش در تمام سطوح ممکن به‌وجود آمده است.

اگر داستان به‌شکل مناسبی پیش برود، آن‌وقت شخصیت‌ها هم باید با اعتقادات خودشان دست‌وپنجه نرم کنند، هم با دیگر اعضای خانواده دست‌به‌گریبان باشند، هم در سطح جامعه با موانعی روبه‌رو خواهند شد و هم باید با نیروی قانون مقابله کنند. باید دید سازندگان «سیاه‌چاله» در قسمت‌های بعد از این فرصت تا چه حد و به چه شکل استفاده خواهند کرد.