نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
تا چشم کار میکند، صحرا است و دریایی از خشکی، زنها با چادر سفید توی سینه کش کویر مثل گلولههای سفید شدهاند. اینها آخرین بازماندگان سنت چادر سفیدها از جمعیت ۱۴ هزار نفری ورزنه هستند که حالا بیشترشان بیکار شدهاند.
پرندههای مهاجر زیادی دیدهام که چشمهایشان پر از اشک بود …ده سال یا بیشتر، کسی یادش نمیآید که روزگاری اینجا بهشت بود. چشمهای تالاب، کهربایی شده. زرد و سوخته. مثل مردهای که روزهای زیادی مانده باشد و از یاد برود. خموده و خاموش. بوی زُهم می زند توی دماغت. تالاب، بوی آب گندیده میدهد و مثل جنازهٔ مومیایی شدهای که از کف دریا بیرونش آورده باشند، مچاله شده. تهی شده از هر چه آبادی ست. همه ماهیها مردهاند و باد، انگار بوی نعش را شلاق کش میآورد و توی بینیات می نشاند. زندگی گاوخونی، حالا مثل افسانههای قدیمی است. نه پرندهای و نه آبی. برهوتی است، رنجیده از دوران. این تمام چیزی است که حالا برای مردمان ورزنه باقی مانده است.
پوست تالاب ورم کرده و جانش درد میکند. مردمانی که در کنارش زندگی میکنند، ناامید شدهاند. بوی خاک میآید. خانه زَرگل پر شده از غبار و خاکستر، این توفان، چندماهی است که پایانی ندارد و از روزگار سبز تالاب خبری نیست. صدای خنده بچهها توی حیاط خانه یک آن بند نمیآید، اما کام زرگل تلخ است. روسری آبیاش را پایینتر میکشد و با خجالت میگوید: روزگاری اینجا شهری بود از خشت و آینه. حالا بیابان شده. قوتمان شده غم. بریده بریده حرف می زند. دستهای تاول زده زَرگل رو به کبودی رفته؛ خارها بی رحماند و زمین سنگدل. یکی از اتاقها پر شده از خارهایی که قرار است در نبود آب و سبزی، خوراکی شود برای گوسفندهایی که یکی درمیان زنده ماندهاند.
آسمانِ آبی در افق، رو به تیرگی نهاده و مه آلود از خاک، به رنگ آجری درآمده است. خیلی وقت است که خون زاینده رود، در رگ خاک گاوخونی نجوشیده. تیرگیِ خاکستری رنگی، زمینها را پوشانده. نه آبی هست و نه نانی. انگار آبادی، بقچهاش را بسته و رفته.
غلامعلی سَرمد، یکی از اهالی، دلش خون از حال و روز گاوخونی است. توی حرفهایش مشخص است که دل و دماغ چندانی ندارد، درد به زندگی خیلیها آفت زده و آتش خشکسالی بسیاری از کشاورزان را به خاکستر نشانده است. حالا آخرین آب بند، روی رودخانه که در ۱۸ کیلومتری شرق ورزنه در مسیر تالاب گاوخونی قرار گرفته هم با لب خشکیده دل دل می زند. زمینها مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشد؛ آب آب میکنند. سرمد میگوید: اینها را میبینی همه چیز ما بود؛ برای خودمان برو بیایی داشتیم؛ حالا در نانمان هم ماندیم. بچههایمان گرسنه ماندهاند. اگر آب نباشد ما هم نیستیم؛ کاش یک نفر به داد ما برسد.
قصه مصیبت ورزنه ایها برای همه اهالی، یک درد مشترک است، تکراری که از حدود ده سال پیش شروع شده: «محیط زیست نابود؛ دست ما از مسوولین کوتاه»، شمس الله میگوید؛ یکی دیگر از اهالی ورزنه که با لهجهای غریب حرف می زند. بین تک و توک حرفهایش که تلاش میکند به شکل کتابی باشد، میفهمی که اینجا دیگر جای زندگی نیست. نیمی از مردم به سرطان مبتلا شدهاند و نیمی دیگر هم یا ام اس دارند و یا اگر هم نداشته باشند، بیماری در خانه دارند.
عبدالله، هم کشاورزی میکرده و هم دامداری، مردی که چشم روستا بوده و حالا نه زمین دارد و نه باغ. از کل رمهاش چندتایی جان قِسر بردهاند و بقیه را هم مرگ بلعیده و او هم در آمار بیش از ۳۰۰ هزار نفری بیکاران این منطقه قرار گرفته است.
بماند که به نمایندگی از مردم روستایش، تاحالا خیلی جاها رفته و در خیلی از ادارهها و نهادها را زده، نتیجه، اما همیشه برایش «هیچ» بوده: «آن طور که مردم این منطقه می گویند: «تنها راه چاره مهاجرت از ورزنه است؛ به این خاطر که این تالاب دیگر تالاب نمیشود».
آتش بی مدیریتی ورزنه، تالاب را سوزانده و با هیچ آبی خاموش نمیشود؛ آبی که قرار بود به وسیله پروژه بهشت آباد، زاینده رود را زنده کند، اماابتر ماند و به گفته مدیرعامل شرکت آب منطقهای اصفهان قرار است در طرح بازنگری از سوی یک شرکت فرااستانی، به سرانجام برسد و سد تونل سوم کوهرنگ تا ۲ سال آینده آبگیری شود.
دو سال؛ زمان زیادی است که معلوم نیست با زندگی کشاورزان چه خواهد کرد. مسعود میرمحمدصادقی، خیلی وقت است آب پاکی را روی دست کشاورزان شرق ریخته: «با توجه به اینکه در منطقه خشک دنیا قرار گرفتهایم، اما حوضههای آبریز ما نیز همواره با تعارضاتی در داخل و خارج مواجه است و شاهد برداشتهای غیر مجاز هستیم. این عوامل آب را به عنوان حیاتیترین ماده مورد نیاز بشر تحت شعاع قرار میدهد».
فاز اضطراری سامانه دوم آبرسانی اصفهان هم اگر با چون و چرا همراه نباشد، قرار است، سال آینده وارد مدار شود، از سد چم آسمان بگذرد و بعد از آن از طریق تونلی به طول ۱۸ کیلومتر به اولین ایستگاه در منطقه اشترجان منتقل شود که از آن ۱۰.۵ مترمکعب آب برثانبه نیاز آبی اصفهان بزرگ تأمین شود. اما معلوم نیست این آب هم توان سیراب کردن لبهای تشنه گاوخونی را داشته باشد.
برای مردم این منطقه، این تازه آغاز یک ماجرای تلخ است؛ مردمی که از سالها پیش منتظر تدابیری مثبت برای احیای باتلاق گاوخونی و احقاق حقوق حقابه شان بودهاند و حالا کاغذهای سفید بروکراسیهای پیچیده و نبود آب، روزگارشان را سیاه کرده است.
مدیرعامل کانون خبرگان کشاورزی استان اصفهان، آشنای این درد است: «من یک کشاورزم یک قانونی داریم به نام قانون توزیع عادلانه آب، آب گاوداری من را به استناد ماده ۳۴ قانون توزیع عادلانه آب به دلیل پرداخت نکردن پول قطع کردند، اما این چه قانونی است که میتوان به ماده ۳۴ آن استناد کرد اما ماده ۱۸ و ۴۴ آن قابل استناد نیست! از قدیم چشم امید همه اهالی این منطقه، زاینده رود بوده، آبادانی اینجا هم به خاطر همین زاینده رود بوده، مردم ما اصلاً به خاطر همین زاینده رود، در دل دشت، کشاورز شدهاند؛ الان دیگر خیلیها به نان شبشان هم محتاجند.
او به هزاران سوالی نقب می زند که اهالی این منطقه از مسئولان دارند. علامت سؤالهایی که پاسخ آنها معلوم نیست: «تعداد مشاغل بخش کشاورزی حوزه زایند رود بیشتر است یا این چند پمپاژ بالا دست؟ تنشهای اجتماعی به دلیل خشکسالی در اصفهان بیشتر است یا بالا دست؟ محصولات کشاورزی اصفهان استراتژیکتر است یا بالا دست؟ صاحبان حق ابه هزار ساله در اصفهان هستند یا بالا دست؟ امکان زراعت در ۹ ماه سال در کدام استان فراهم است؟ اینجا خاک مرغوب کشاورزی دارد یا بالا دست؟ و هزار آیای دیگر… در این جعبه سیاه چیست که اجازه میدهد اصفهان با این همه جمعیت خشک شود؟ میدانید چه قدر مر گ خاموش در بخش کشاوزی استان اصفهان اتفاق میافتد؟ میدانید سه برادر که برای لایروبی چاه رفته بودند، جلوی پدرشون مردند، میدانید در روستای پیله وردان یک کشاورز که خودش را کشت چون طلبکارها جلوی همسرش به او بد و بیراه گفته بودند! میدانید یک کشاورز که رفته بود صحرا که محصولش را سم پاشی کند وقتی دید آبی ندارد و گندمهایش دارد میخشکد خودش را با همان سم کشت؟
زهر خشکسالی خیلی وقت است، زمینها را کشته، فقدان رطوبت و آب دشتها را به خاک نشانده و گاوخونی هر بار آه میکشد و آهش تا آنسوی مرزهای ورزنه هم رفته است.
سه چهار تا گوسفند سفید و قهوهای و یک سگ سیاه، زیر درخت نیمه خشکیده انار، سایه گرفتهاند و در تب گرما، چرت میزنند. مش قاسم، بوده و یک رمه بزرگ که حالا بخش کوچکی از آنها باقی مانده. یکی دو ساعت مانده به داغی ظهر به ورزنه رسیدهایم و صدای دیلینگ دیلینگ زنگولهها گوشهایمان را پر کرده. شهر سوت و کور است. بوی اسفند تازه با داغی هوا توام شده. چشمان نگران حج موسی، دوخته میشود به ما: «زمینهایمان که خشکید، دلمان خوش بود به چهار – پنج تا گاو و گوسفندی که داریم. اما خشکسالی امان نداد. الان از طرف اداره دامپزشکی دارند به ما فشار وارد میکنند که دامداران روستایی اگر میخواهند تسهیلات بانکی بگیرند، باید دامداریهای خود را از بافت روستا بیرون ببرند و به «طرح هادی» در حاشیه روستا منتقل کنند. اما خیلی از روستاها که طرح هادی ندارد و اگر هم داشته باشند، ما در این قسمت زمین نداریم که دامداریمان را به آنجا منتقل کنیم. اداره دامپزشکی اصلاً نگاه نمیکند که ما در چه وضع و بدبختی هستیم. بیشتر روی زخم ما نمک میپاشند و میگویند این مصوبه وزارت جهاد کشاورزی است. اما خود جهاد الان این مصوبه را اجرا نمیکند ولی اداره دامپزشکی دارد با زندگی ما بازی میکند. خودمان و جوانانمان الان بیکاریم و جلوی اهل و عیال شرمندهایم و کسی به درد ما نمیرسد.»
یک زمانی گاوخونی عروس تالابهای ایران بود و چتر سفیدش را برای ۱۵۰ هزار قطعه پرنده میگشود، اکنون اما اگر از بلندیهای دشت به گاوخونی نگاه کنی تن تکیدهای است که خون کبودی پشت ناخنهایش پخش شده. هیچ ردی از زندگی ندارد. آبادانی که اکنون با کمبود بارندگی و مدیریت نادرست باعث شده که جانی در تن گاوخونی نماند و به قول کهرم متخصص محیط زیست تبعات زیست محیطی بی شماری داشته باشد: «زمانی که دریاچه هامون خشک شد، ۵۰۰ هزار نفر از منطقه مهاجرت کردند، به بیان دیگر زراعت، خانه، تعلقات جغرافیایی، اقلیمی، سنتی و… را وانهادند و به مکان دیگری کوچ کردند».
حالا گاوخونی هم شانه به شانه هامون در حال نابودی است. کاهش میانگین بارندگی درمقایسه با سال پیش و افزایش دما از جمله دلایل کاهش آب زاینده رود است و از طرفی تغییرات اقلیمی، ورود حجم زیادی از فاضلابهای شهری و انسانی زهآبهای کشاورزی به شریان حیاتی گاوخونی از جمله فعالیتهای غیراصولی است که موجبات خشکی گاوخونی و در عین حال زاینده رود را فراهم کرده است.
موضوعی که اگر به دادش برسند شاید باعث نجات گاوخونی شود؛ همانطور که اسماعیل کهرم، کارشناس محیط زیست نگاهی امیدوارانه به آن دارد: «شاید بتوان اکوسیستم این تالاب را با توسعه بازچرخانی آب در صنایع و احداث تصفیه خانههای استاندارد پساب و رعایت موازین آمایش سرزمین و رعایت موارد قانونی از جمله رساندن حق آبه محیط زیست تالاب نجات داد. مساله ای که در گفتههای بالاترین مقام استان هم به آن اشاره شده است: «عباس رضایی چند وقت پیش در بازدید از عروس تالابهای ایران این موضوع را تاکید کرد که تالاب گاوخونی نیازمند رسیدگی جدی است و اگر برای این تالاب بین المللی، برنامه ریزی مدون صورت نگیرد زندگی مردم اصفهان، تهران، سمنان و یزد در معرض خطر قرار میگیرد: «سلامت مردم یکی از اولویتهای اساسی ماست، طی سالهای گذشته آبی که وارد گاوخونی میشد همراه با فلزات سنگین و نمک بوده است. یکی از اصلیترین برنامه ریزیها برای احیای تالاب گاخونی انتقال آب است از طرفی در شرایط خشکسالی به سر میبریم و میزان آب پشت سد زاینده رود به حداقل رسیده است. نگران آب آشامیدنی استان اصفهان هستیم از این رو اولویت اصلی صرفه جویی در مصرف آب است و یکی از اصلیترین اقدامات در جریان مشکلات آبی استان انتقال آب بوده که نشان میدهد در بحث انتقال آب باید جدیتر عمل کنیم».
گفتههای استاندار نقطه روشن امید را در دل تاریکِ شبِ گاوخونی، روشن کرده است؛ شانه منتهی به دره، در تاریکی محو شده. آن تصویر تقلبی «زندگی» که از دور بیشتر شبیه یک سراب است، دریغ از یک کورسو از حیات. انگار مرگ روی سر جاده و متعلقاتش باریده. به قول دولت آبادی؛ خشکیدن. مردن مگر چیست؟ هردو یک جور هستند. تالاب خیلی وقت است رخ در خاک کشیده…
دریا قدرتی پور
عملیات روکش آسفالت خیابانهای اصلی در سطح منطقه ۷ پیرو درخواستهای مردمی با سرعت بالا و با تناژ کلی 5500 تن در حال اجراست.
در پي وقوع چند فقره سرقت موتور کولرهاي آبي منازل در برخي از محلات سطح شهر، رسيدگي به موضوع در دستور کار مأموران انتظامي اين فرماندهي قرارگرفت.
سارقان با مشاهده خودرو پليس قصد فرار از محل را داشتند که با هوشياري و عکس العمل سريع مأموران انتظامي حاضر در صحنه دستگير و به مقر پليس منتقل شدند.
اين طرح به عنوان يک بازدارنده در برابر نقشه هاي دشمن تلقي شود اما نبايد اين نکته را فراموش کرد که اجراي چنين طرحي چنانچه با همکاري همه دستگاه ها و نهادهاي متولي همراه نشود مثمر ثمر نخواهد بود.
Δ