نقدی بر «زیبا صدایم کن» که همچنان بر پرده اکران اصفهان است؛

پدرانگی بر پرده‌ی نقره‌ای؛ بازی حیایی در اوج پختگی

«زیبا صدایم کن» اقتباسی از رمان نوجوانانه‌ی فرهاد حسن‌زاده است؛ رمانی که به‌دلیل پرداختن به رابطه‌ی پیچیده‌ی پدر و دختر و لایه‌های روانشناختی شخصیت‌ها، همواره در کانون توجه قرار داشته است.

«زیبا صدایم کن» اقتباسی از رمان نوجوانانه‌ی فرهاد حسن‌زاده است؛ رمانی که به‌دلیل پرداختن به رابطه‌ی پیچیده‌ی پدر و دختر و لایه‌های روانشناختی شخصیت‌ها، همواره در کانون توجه قرار داشته است. فیلم رسول صدرعاملی با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و بنیاد سینمایی فارابی ساخته شده و کوشیده است با نگاهی ساده و بی‌آلایش، این جهان داستانی را برای مخاطب نوجوان بازآفرینی کند. انتخابی که فیلم را در موقعیت دوگانه‌ی وفاداری به رمان و در عین حال، ضرورت‌های زبان مستقل سینما قرار می‌دهد.

به گزارش وب سایت خبری اخبار اصفهان صدرعاملی ـ که دغدغه‌ همیشگی‌اش پرداختن به مسائل و عواطف جوانان، به‌ویژه دختران است ـ در این فیلم برخلاف آثار تلخ و بحران‌محور گذشته‌اش، لحنی روشن‌تر و امیدبخش‌تر برگزیده است. حتی صحنه‌های چالش‌برانگیزی چون تقابل با گشت ارشاد، با چاشنی خیال و طنزی ملایم، از اضطراب می‌کاهد و گرمای انسانی را جایگزین تلخی می‌کند. روایت یک‌روزه‌ی داستان نیز جسارت ویژه‌ای دارد و با ریتمی پرکشش، مخاطب را گام به گام با رویدادها همراه می‌سازد.

بازی برتر امین حیایی؛ از کمدی به عمق پدرانه

یکی از روشن‌ترین نقاط قوت «زیبا صدایم کن» بی‌تردید در بازی‌های آن نهفته است؛ و در این میان، امین حیایی در نقش خسرو حضوری درخشان و غافلگیرکننده دارد. بازیگری که سال‌ها با نقش‌های کمدی یا تیپ‌های پرتحرک اکشن شناخته می‌شد، این بار در قالب پدری شکسته و گرفتار آشفتگی‌های روانی، وجهی تازه از توانایی‌های خود را آشکار می‌سازد. حیایی با بدنی فرسوده، سیمایی تکیده و نگاهی پر از حسرت و عاطفه، از همان نخستین لحظه، بار اندوه شخصیتش را به تماشاگر منتقل می‌کند و او را به جهان درونی خسرو فرامی‌خواند.

نکته‌ درخشان در بازی او، توانایی‌اش در انتقال احساسات عمیق از طریق سکوت‌ها و لحظات کم‌کلام است؛ جایی که زبان خاموش او از هر دیالوگی رساتر جلوه می‌کند. صحنه‌ای چون گریه‌ی بی‌صدا پشت موتور، نمونه‌ای شاخص است؛ لحظه‌ای که تماشاگر نه با اغراق، بلکه با واقعیتی برهنه و انسانی مواجه می‌شود. همین انتخاب‌های ظریف و کنترل‌شده است که بازی حیایی را از سطح یک اجرای معمولی فراتر می‌برد و آن را بدل به یکی از تجربه‌های ماندگار کارنامه‌ی او می‌کند؛ حضوری که نه‌تنها نقطه‌ی قوت فیلم، بلکه یکی از اصلی‌ترین دلایلی است که «زیبا صدایم کن» را بر پرده‌ی نقره‌ای ماندگار می‌سازد.

تصویر شاعرانه از پدرانگی و امید به بازسازی رابطه

پدرانگی در «زیبا صدایم کن» با لطافتی شاعرانه تصویر شده است؛ لطافتی به ظرافت همان گل‌های کاغذی‌ای که خسرو از کودکی برای زیبا در حیاط آسایشگاه روانی کاشته است. خسرو، مردی که هرگز فرصت کامل زیستن در نقش پدر را نداشته، روز شانزدهمین تولد زیبا را به مثابه روزی سرنوشت‌ساز می‌بیند؛ فرصتی برای جبران تمام سال‌های از دست رفته. او در این چند ساعت محدود می‌کوشد هر درس بزرگی از زندگی را که در دل نگاه داشته، در قالب جملاتی ساده و پدرانه به دخترش بیاموزد: این‌که خوشبختی گاه در سادگی یک ساندویچ خلاصه می‌شود، روزی هر کس رنگ و طعم خود را دارد، و حتی وقتی همه‌چیز فرو می‌ریزد، همیشه می‌توان آن را دوباره از نو ساخت.

پیشینه‌ خسرو به‌عنوان راننده‌ی جرثقیل نیز بُعدی استعاری به روایت می‌بخشد. او زیبا را همچون یکی از همان ساختمان‌های نیمه‌کاره‌ای می‌بیند که هرگز فرصت تکمیل و پروراندنش را نیافته است. تکرار تصویر این سازه‌های ناتمام در طول فیلم، پژواکی از همین حسرت دیرینه است. پایان‌بندی نیز در دل یکی از همین ساختمان‌ها رقم می‌خورد؛ جایی که برج مقابل نگاه پدر و دختر، همزمان نماد آینده‌ای است که خسرو برای زیبا آرزو دارد و تمثالی از آن یک روز پدرانه که توانسته هرچند کوتاه، اما حقیقی زندگی کند.

رشد تدریجی رابطه‌ی پدر و دختر در قاب فیلم

روند رشد رابطه‌ی این پدر و دختر نیز با زیبایی نمادین به تصویر کشیده می‌شود. در آغاز، خسرو با همان لباس‌های آسایشگاه، چون سایه‌ای خاموش زیبا را دنبال می‌کند، و زیبا حتی از حضور همان سایه نیز گریزان است. اما مسیر از مقصد ادامه می‌یابد تا جایی که در میانه‌ی روایت، پدر و دختر دوشادوش هم قدم برمی‌دارند. و سرانجام در پایان، این زیباست که نگران و دلواپس، در مقام سایه‌ی پدر ظاهر می‌شود. حرکتی تدریجی که نشان می‌دهد چگونه خسرو توانسته است در همین فرصت کوتاه، با حمایت و مهر پدرانه‌اش، اعتماد دخترش را بازسازی و پیوندی دوباره میان آن دو خلق کند.

موسیقی تأثیرگذار کریستف رضاعی و ضعف‌های فیلم

از مهم‌ترین نقاط قوت فیلم، بی‌تردید موسیقی متن آن است. کریستف رضاعی، آهنگساز برجسته و خلاق سینمای ایران، با درک عمیق از روانشناسی شخصیت‌ها، موسیقی‌ای ساخته که به تنهایی بار عاطفی فیلم را دوچندان می‌کند. او برای پدر و دختر، دو رویکرد موسیقایی متفاوت اما مکمل طراحی کرده است: پیانو برای بازتاب روح زخمی و عاطفه‌های فروخورده‌ی خسرو، و سه‌تار با صدایی مدرن (نواخته‌ی علی بوستان) برای بیان لطافت و شور زندگی زیبا. این گفت‌وگوی موسیقایی میان پیانو و سه‌تار، استعاره‌ای شنیداری از شکاف و پیوند همزمان دو نسل است؛ پیوندی که در روانشناسی نوجوان نیز اهمیت دارد، چراکه نوجوان همواره در کشاکش جدایی از والدین و نیاز به همدلی آنان قرار دارد. موسیقی رضاعی در اینجا نه فقط همراهی‌کننده‌ی تصویر، بلکه یک روایتگر پنهان است که جهان درونی شخصیت‌ها را آشکار می‌سازد.

با این حال، در دل این سادگی، فیلم خالی از ضعف نیست: از خرید داروی اعصاب بدون نسخه گرفته تا پایان‌بندی‌ای که بیش از آن‌که با فضای اثر هم‌خوانی داشته باشد، رنگی خنده‌دار به خود می‌گیرد. چنین گاف‌هایی ضربه‌هایی به انسجام دراماتیک فیلم می‌زند. اما آنچه نمی‌توان نادیده گرفت، بازی‌های اثرگذار است. ژولیت رضاعی در نقش زیبا حضوری طبیعی دارد، و در کنار او امین حیایی با یکی از بهترین بازی‌های دوران کاری خود ظاهر شده است. حیایی در قالب پدری گرفتار اختلالات روانی، با چهره‌ای تکیده و نگاهی آمیخته به عشق و حسرت، لایه‌های درونی خسرو را آشکار می‌سازد و تماشاگر را با جهان پرآشوب ذهنی‌اش همراه می‌کند.

در پایان باید گفت «زیبا صدایم کن» فیلمی ساده و استوار بر فیلمنامه است، اما در حوزه‌ی کارگردانی حرف چندانی برای گفتن ندارد. کارگردانی در این اثر، بیش از آن‌که خلاقانه و پرقدرت باشد، کم‌رنگ و محافظه‌کار جلوه می‌کند. آنچه فیلم را بر پرده‌ی نقره‌ای نگاه می‌دارد، نه میزانسن‌های خیره‌کننده یا انتخاب‌های جسورانه‌ی کارگردان، بلکه سه ستون اصلی است: بازی متفاوت و پذیرفتنی امین حیایی، موسیقی تأثیرگذار کریستف رضاعی و روایت‌گری وفادارانه‌ی اقتباس. و همین عناصر کافی‌اند تا «زیبا صدایم کن» با همه‌ی ضعف‌هایش، به تجربه‌ای عاطفی و درخور تماشای مخاطب نوجوان بدل شود.