یادداشت‌های انجمن منتقدین حوزه هنری اصفهان درباره فیلم «پیرپسر»

یک تراژدی حوصله‌سربر 

 اولین سوالی که پس از دیدن هر فیلم خوب است از خودمان بپرسیم این است که آیا دوست داریم آن را بار دیگر تماشا کنیم؟ «پیرپسر» از آن دسته فیلم‌هایی است که لایق آن همه تبختر و تکبرِ رسانه‌ای نبود.

اولین سوالی که پس از دیدن هر فیلم خوب است از خودمان بپرسیم این است که آیا دوست داریم آن را بار دیگر تماشا کنیم؟ «پیرپسر» از آن دسته فیلم‌هایی است که لایق آن همه تبختر و تکبرِ رسانه‌ای نبود. شاید اگر این‌قدر هارت و پورت نداشت، انتظار سینه‌فیلمی‌ها را بالا نمی‌برد و حتی مخاطبان از دیدنش در سینما شگفت‌زده هم می‌شدند که چه خوب که چنین فیلمی با اقتباس‌های ادبی و نمایشیِ خوش‌فرم در این اوضاع و احوالِ مبتذل سینما ساخته شده است.

به گزارش اخبار اصفهان ، در تجزیه فیلمنامه به نکات حیرت‌انگیزی می‌رسیم؛ شخصیت‌پردازی غلام‌باستانی چه در فرم بصری و چه نقل‌به‌مضمون، نشان از خلق کاراکتری نادر در سینمای ایران دارد؛ طوری‌که انتظار از بقیه کاراکترها را تا حد زیادی بالا می‌برد، اما پردازش بقیه شخصیت‌ها، به عنوان نمونه شخصیت رضا، عقیم و کم‌مایه به نظر می‌رسد. این عدم تعادل در شخصیت‌پردازی‌ها نشان از صفر و صد بودن اجزای فیلمنامه و دیگر بخش‌های فیلم دارد. سکانس‌هایی که ارزش چندبار دیدن را دارند و در مقابل، سکانس‌هایی بی‌دلیل کش‌دار که تنها با هنرنمایی حسن پورشیرازی، ارزش نمایشی شدن پیدا کرده‌اند.

بنابراین هرچقدر در تجزیه خوب است، در ترکیب‌بندی و کلیت اثر پرنقص است. موقعیت‌ها اسیر چرخه تکرار هستند و گویا هیچ‌گونه طراحی دراماتیکی روی آن‌ها صورت نگرفته است. قصه از یک طرف کشش یک فیلمنامه سه ساعته را ندارد و از طرف دیگر در روایتی سه ساعت و اندی، باز هم فرصتی برای شفاف‌سازی‌ها گذاشته نشده است؛ طوری‌که فقط روایتی از ارتباطات پدر و پسری با چاشنی هرزگی‌های پدر و عاشقی‌های پسر می‌بینیم بدون اینکه حتی بفهمیم پدر از کجا می‌خورد و پسر از کجا آمده است.

به نظرم تماشای فیلم «پیرپسر»، جز لذت دیدن نمایشی از تقابل خیر و شر در قالب یک تراژدی کلیشه‌ای و کش‌دار از رابطه پدر و پسر، آن هم فقط برای یک‌بار، چیز دیگری ندارد.