نصرت کریمی و زبانهای گوناگون یک هنرمند در جهان جادویی سینما
سینما، این هنر جادویی، چیزی بیش از تصویر متحرک است. سینما زبان است، اما زبانی یگانه و جهانشمول که هر هنرمندی آن را به لهجهٔ خود ادا میکند. سینما توانایی دارد با سکوت سخن بگوید، با سایه حقیقت را آشکار کند، و با طنز، تلخی را شیرین سازد. به همین دلیل است که ما آن را «هنر هفتم» مینامیم؛ هنری که قادر است در دل تاریکی سالنها، روشناییِ معنا را بر ذهن و روح مخاطب بتاباند.
روز ملی سینما فرصتیست تا بار دیگر به خالقانی بیندیشیم که این جهان موازی را برای ما بنا کردهاند؛ هنرمندانی که گاه در سکوت و حاشیه، اما با شور و شکیبایی، بر پردهها نقشی ماندگار گذاشتهاند. یکی از این چهرههای بیهمتا نصرت کریمی است؛ مردی که نهتنها بازیگر و کارگردان بود، بلکه مجسمهساز، عروسکگردان، انیماتور، نویسنده و استاد نیز بود. هنرمندی که زندگیاش بهراستی مصداق «مصائب هنرمند بودن در ایران» شد.
به گزارش اخبار اصفهان نصرتاللّه کریمی در زمستان ۱۳۰۳ در تهران به دنیا آمد. از همان آغاز، مسیرش با تنوعی شگفتانگیز همراه شد: از هنرستان صنعتی تا هنرستان هنرپیشگی، از تهران تا اروپا. در ایتالیا و پراگ هنر عروسکی و انیمیشن را آموخت، در دانشکدهٔ سینما و تلویزیون تحصیل کرد و با مدرکی عالی بازگشت تا دانستههایش را در وطن به کار گیرد. بازگشت او، بازگشت یک فرد نبود؛
بازگشت گنجینهای بود از زبانهای مختلف هنر. او بهسرعت در عرصههای گوناگون فعال شد: فیلمهای عروسکی ساخت، انیمیشن خلق کرد، در تلویزیون و سینما به کارگردانی پرداخت و در دانشگاه تدریس کرد. فیلمهایش، همچون «درشکهچی» و بهویژه «محلل»، نمونههایی از جسارت و نگاه انتقادی او بودند. «محلل» با موضوعی حساس، تابوهای اجتماعی را هدف قرار داد و همین سبب شد تا هم تحسین و هم خشم را برانگیزد. کریمی در تلویزیون نیز درخشید و نقشآفرینیاش در سریال «داییجان ناپلئون» در نقش «آقاجان» همچنان در حافظه جمعی ایرانیان باقی مانده است.
اما مسیر او با طوفان همراه بود. پس از انقلاب ۱۳۵۷، فعالیتهای هنریاش بهشدت محدود شد. نهفقط ممنوعالکار شد، بلکه طعم زندان و محاکمه را نیز چشید. حتی حکمی سنگین برای فیلم «محلل» صادر شد؛ حکمی که اگرچه به اجرا نرسید، اما نشان داد هنرمند بودن در ایران تا چه اندازه میتواند پرخطر باشد. بااینحال نصرت کریمی عقب ننشست. او میدانست هنر زبانهای گوناگونی دارد و اگر راهی بسته شود، میتوان زبان دیگری برگزید. پس به مجسمهسازی و خلق صورتکها روی آورد، در آموزش فعال شد، و هر جا که مجالی یافت، زبان هنر را زنده نگه داشت.
او همیشه میگفت: «با هرکسی باید مانند زبان خودش صحبت کرد و هرکس زبان خودش را دارد.» این جمله نهفقط توصیهای برای زندگی، که بیانیهای هنری بود. کریمی میدانست تماشاگر عام با طنز ارتباط میگیرد، منتقد با زبان نماد و استعاره، کودک با زبان عروسک، و دانشجو با زبان آموزش. همین نگاه چندزبانگی بود که او را از بسیاری همنسلانش متمایز ساخت.
اکنون که از فاصلهای امنتر به زندگی و آثار نصرت کریمی مینگریم، بیش از هرچیز مجسمهها و صورتکهایش در ذهنمان جان میگیرند. او پس از کنار رفتن از صحنه سینما، در سکوت به مجسمهسازی پرداخت. مجسمه صورتک نصرت کریمی نهفقط یک اثر هنری، بلکه نمادیست از تمام زبانهایی که او در طول زندگیاش آزمود. صورتک یادآور نقابهای تئاتری است: یکی خندان، دیگری گریان؛ یکی طنز، دیگری تراژدی. گویی کریمی با این اثر خواست بگوید که زندگی هنرمند چیزی جز همین دوگانگی نیست.
این صورتک، در حقیقت، چهرهی هزارچهرهی اوست: بازیگر داییجان، کارگردان محلل، انیماتورِ خلاق، استادِ صبور، و زندانیِ خاموش. همه در یک چهره خلاصه شدهاند؛ چهرهای که همچنان لب به سخن دارد. همانطور که خود میگفت، هرکس زبان خودش را دارد و هنر، زبانیست که هیچ مرزی نمیشناسد.
روز ملی سینما، وقتی چراغ سالنها روشن میشود و تصویر روی پرده جان میگیرد، یاد نصرت کریمی بیش از هر زمان دیگری معنا پیدا میکند. او نمونه کامل هنرمندی بود که از جادوی سینما بهره گرفت تا حقیقت را بازتاب دهد، حتی اگر این حقیقت برایش هزینههای سنگین به همراه داشته باشد.
سینما با او نشان داد که هنر نه فقط برای سرگرمی، بلکه برای گفتن، برای نقد کردن، و برای زنده نگهداشتن روح جامعه است.
و شاید امروز، اگر بخواهیم در یک جمله او را به یاد آوریم، همان جملهٔ معروفش بسنده کند: «با هرکسی باید مانند زبان خودش صحبت کرد.» نصرت کریمی این اصل را در زندگی و هنر بهکار بست و میراثی بر جای گذاشت که هنوز زنده است؛ در فیلمها، در خاطرات جمعی، در مجسمهٔ صورتکش، و در زبانهای بیشماری که با آنها سخن گفت.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰