جلسه نمایش فیلم خاکستری، محفلی رنگارنگ از اندیشهها شد
تازهترین پاتوق فیلم در آموزشگاه پارتاک به میزبانی مجید بدیعزاده برگزار شد و حضوری پررنگ از علاقهمندان سینما را گرد هم آورد. ابتدای نشست با نمایش فیلم «خاکستری» (۲۰۱۳) آغاز شد؛ فیلمی که در زمان خود از آثار شاخص به شمار میآمد و با زبان سرد و پرسشگرانهاش به گفتوگوهای تازهای در جهان سینما دامن زد. این اثر نه تنها روایتی ساده از موقعیتی انسانی نیست، بلکه به لایههای عمیقتری از اضطراب، انتخاب و سرنوشت میپردازد؛ لایههایی که هم در تصویر و هم در ذهن تماشاگر ریشه میدوانند.
به گزارش اخبار اصفهان تماشای «خاکستری» بار دیگر این پرسش را زنده کرد که سینما چگونه میتواند آینهای از روان انسان باشد؛ جایی که هر سکوت و هر قاب، معنایی پنهان در خود دارد. مخاطبان در تاریکی سالن، با چشمانی خیره به پرده، به سفری درونی رفتند؛ سفری که آنها را به مواجهه با مرزهای ترس، امید و تنهایی رساند.
تحلیل روانشناسانه فیلم
پس از پایان فیلم، گفتوگو میان حاضران جان گرفت. جاوید فهمیده با نگاه روانشناختی خود و تحلیلهای سینمایی به ژرفای شخصیتها و موقعیتها راه برد و نشان داد که «خاکستری» بیش از آنکه تنها یک داستان باشد، بستری برای بازخوانی ذهن و رفتار انسان است.
او گفت: «آنچه در نخستین مواجهه با خاکستری به چشم میآید، حضور پررنگ روانشناسی انسانگرا و هرم مازلوست. این فیلم همچون سفری لایهلایه ما را از نیازهای ابتدایی انسان تا قلهی خودشکوفایی همراه میکند. قهرمان داستان در هر گام درگیر نبردی میان خواستههای زمینی و تمنای تعالی است و پرسشهای بنیادین هستی خود را به بوتهی آزمون میگذارد.»
ساختار کلاسیک و سفر قهرمان
مجید بدیعزاده، میزبان نشست، این گفتگو را اینگونه ادامه داد: «فیلم بر بنیانی کلاسیک استوار است؛ قهرمانی دارد که مسیری روشن را از نقطهی A تا نقطهی B میپیماید. این سفر، نمایانگر جدالی درونی است که شالودهی حرکت شخصیت اصلی را میسازد. از میان تصاویر پررمز فیلم، نمایی شاخص که قهرمان در کنار همسرش آرمیده است، بارها در طول روایت بازمیگردد و در نهایت حقیقتی تلخ دربارهی همسرش آشکار میشود. این تحول شخصیت، نیاز اساسی انسان مدرن را نشان میدهد.»
فلسفهی وجودی و نمادگرایی
جاوید فهمیده در ادامه به لایههای فلسفی و روانشناختی فیلم اشاره کرد: «فروید دو ستون اصلی سلامت روان را عشق و کار میدانست. در «خاکستری»، ستون عشق فرو ریخته است اما ستون کار پابرجاست و همین مسئولیتپذیری قهرمان را برمیانگیزد. نمادهایی مانند کیفهایی که تنها یکی از آنها تصویر خانوادگی ندارد، دریچهای فلسفی باز میکند؛ جایی که هایدگر میان فراموشی هستی و اندیشیدن به هستی تفاوت میگذارد. قهرمان فیلم در مرز باریکی میان این دو حرکت میکند.»
تجربهای چندلایه از سینما
آنچه در این پاتوق فیلم رخ داد، صرفاً نمایش سینمایی نبود، بلکه تجربهای چندلایه از تماشای اثر، گفتوگو با خود و شنیدن پژواک اندیشهها در جمعی صمیمی بود. این پاتوق مرز میان هنر و روانشناسی را درنوردید و فضایی آفرید که هر پرسش به درون راه میبرد. پایان نشست پاسخی قطعی نداشت اما تأکید داشت که سینما همچنان توانایی برانگیختن تأمل دربارهی بودن و معنا را دارد و این بزرگترین دستاورد چنین نشستهایی است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰